شنبه 19 اسفند 1391 |
من به همراه همسرم دیروز به یک
رستوران رفتیم که هم خیلی شیک بود
وهم تروتمیزوباکلاس بود ، هم کیفیت غذاش
عالی بودوهم قیمتهای مناسبی داشت.
پیرمرددوم گفت :
ای ...چه جالب ، پس لازم شدماهم یک شب
به اونجابریم....راستی ،
اسم رستوران چی بود ؟؟؟
پیــرمــرد بــه خودش فشـار
آوردامـاچیـزی یـادش نیـامد
بعدپرسید :ببین یک حشره ای هست ،
بالهای بزرگ وزیبایی داره ، بعضیا
خشکشم میکنن توی خونه به عنوان
تابلوازش استفاده میکنن ، اسمش چیه ؟؟؟
پیـرمرددوم گفت : پـروانه .
پیـرمرد اول گفت : آره ...!
بعدبافریادروبه پیرزنها که گرم گفتگوبودند
پـروانه...! پـروانه...!
اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود ؟
نظرات شما عزیزان:
من این متن رو من چند روز پیش خونده بودم و خیلی خوشم اومده بود میخواستم بذارمش تو وبم ولی شما پیسش دستی کردین. البته مهم اصل قضیه بود که بقیه هم بخونن حالا چه تو وب من چه وب شما.
موفق باشین.
ناراحت کننده بود ولی خدای خنده بود عاقای پیرمرد منم یکی از اینا رو میخام خخخخخخ
خانومی به دوستش گفت: همسرم هفتادسالشه هنوز کلمه عزیزم از دهانش نیفتاده. دوستش با تعجب یه روز از همسر خانوم می پرسه رمز این همه علاقتون چیه؟ همسرمیگه: آخه یه عمریه اسم همسرمو فراموش کردم..... بهش نگین ها....
حتی گاهی هم احساس خوشبختی می کنم
ولی دلتنگی که به سراغم می آید
دیوانه میشوم
ودیگر دل در جایش نمی ماند
وبی صبرانه طاقتش طاق می شود
ومرا سرزنش میکند که چرا ؟
چرا وطنت را ترک گفته ای ؟؟؟
خیلی جالب بود اما یه کمی ناراحت کننده ست اونی دوسش داری اسمتو از یاد ببره. خب دیگه دنیاست چه میشه کرد.
بهرحال بازم اموزنده بود ممنونم ازت موفق باشی.
:: برچسبها: تصاویرزیبا, عکس عاشقانه, داستان, دلنوشته, چت, خادم, ,
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
|