عکس های عاشقانه....!
هرصبح آغازی دیگراست،این دنیای من است.برآنم که ازلحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم.
عکس های عاشقانه....!


نظرات شما عزیزان:

ساعت12:17---3 آذر 1391
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

هر روز تكراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

عمر من قد نمیدهد

به سفرت بگو كوتاه بیاید

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!


نسترن
ساعت12:14---3 آذر 1391
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

هر روز تكراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

عمر من قد نمیدهد

به سفرت بگو كوتاه بیاید

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!


مهسا
ساعت14:12---25 آبان 1391
سلام شاهین جان بسیار زیبا بود عزیزم موفق باشی

یگانه
ساعت21:54---24 آبان 1391
پنجره را باز کن ؛ نفس بکش ،
این هوای بارانی خوشبختانه ارث پدری هیچ کس نیست


بهار
ساعت21:33---24 آبان 1391
هر وقت که زمین خوردی ، دست کم چیزی از زمین بردار...
--------------------
اگر می خواهید اخلاق کسی را امتحان کنید ، به او قدرت بدهید.
--------------------
اگر تمام شب را برای از دست دادن خورشید ، اشک بریزی ، لذت دیدن ستاره ها را از دست می دهی.
--------------------
به نور نگاه کن ! سایه ها پشت سرت خواهند بود.
--------------------
هرگز امیدی را از کسی سلب نکن ، شاید این تنها چیزی است که او دارد.
--------------------
حسود فکر می کند که اگر پای همسایه اش بشکند ، او بهتر می تواند راه برود


دختر چادری
ساعت20:31---24 آبان 1391
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد . رفتن و ردپای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون ، به در و دیوار دل می بندند . جغد اما می دانست که سنگ ها ترک می خورند ، ستون ها فرو می ریزند ، درها می شکنند و دیوار ها خراب می شوند . او بارها و بارها تاج های شکسته ، غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود . او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها ، با این آواز کمی بلرزد .

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد ، آواز جغد را که شنید ، گفت : بهتر است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند . غمگین شان می کنی . دوستت ندارند . می گویند بدیمنی و بدشگون و جز خبر بد ، چیزی نداری .

قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند . سکوت او آسمان را افسرده کرد . آن وقت خدا به جغد گفت : آوازخوان کنگره های خاکی من ! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی ؟ دل آسمانم گرفته است .

جغد گفت : خدیا ! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند .

خدا گفت : آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند . دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ . تو مرغ تماشا و اندیشه ی و آن که می بیند و می اندیشد ، به هیچ چیز دل نمی بندد . دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست . اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ .

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کس که می فهمد ، می داند آواز او پیغام خداست .



ممنون از اینکه همیشه به وبلاگم سرمیزنی . منم از وبلاگت خوشم میاد و بهش سر میزنم . موفق باشی

یاعلی
پاسخ:سلام دخترچادری.خیلی ازدیدنتون خوشحال شدم.مرسی وخیلی خیلی ممنونم ازت گلم به خاطر نظرای زیبایی که میزاری.وضمنا این برام افتخاره که شمارواینجاببینم گلم.ممنونم از نظرمثبتت خانومی.موفق باشید.


یگانه
ساعت18:59---24 آبان 1391
سلام ممنون ازحضورگرمت که بهم دلگرمی میدهونظرزیبات.آپت خیلی زیبامثل همیشهباآرزوی موفقیتهای روزافزون برای شما

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕