هرصبح آغازی دیگراست،این دنیای من است.برآنم که ازلحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم.
باور.....!

روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آکواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد. در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌ داد. او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان دیوار شیشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد

پس از مدتى، ماهى بزرگ از حمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک امرى محال و غیر ممکن است. در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولى دیگر هیچ گاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواریوم نیز نرفت!

می دانید چرا؟

دیوار شیشه‌اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود. باوری از جنس محدودیت... باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور.. باوری از ناتوانی خویش.

اگر ما در میان اعتقادات و باورهاى خویش جستجو کنیم، بى‌تردید دیوارهاى شیشه‌اى بلند و سختى را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات وتجربیات ماست و خیلى از آن‌ها وجود خارجى نداشته بلکه زاییده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند.

 

:: موضوعات مرتبط: عکس ها، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
شیطان....!

شایدمیان این همه "نامردی"باید شیطان را بستایم که "دروغ"نگفت.جهنم را به جان خرید اما "تظاهر"به دوست داشتن ادم نکرد...!

:: موضوعات مرتبط: عکس ها، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
هنوزهم هستند....!

هـنـوز هـسـتنـد پــــســــرانــــــے کـه بـوی مـردانــگـی مـی دهـنـد ...  در دسـتـانـشـان عـزت یـک مـرد واقـعـی لـمـس مـی شـود ...  مـی شـود بـه آنـها تـکـیـه کـرد ...!  اهـل نـامــوس بــازی نیـسـتنـد !...  مـی شـود روی حـرف و قـول هـایـشـان حـسـاب کـرد ...!   هـنـوز هـم هـسـتنـد دخــــتـــــرانــــــے کـه تـنـشـان بـوی مـحـبـت خـالـص مـی دهـد !  بـکـر و نـابـنـد ...   احـسـاسـاتـشـان دسـت نـخـورده اسـت، لـمـس نـشـده انـد، تـحـقـیـر نـشـده انـد ...   آری، هـنـوز هـم هـسـتنـد !   نـادرنـد ! کـمـیـاب انـد ! پـاک انـد !   روزی کـه قـرار مـی شـود کـنـار گـوش کـودکـشان  لالایـی بـخـواننـد   شـرمـشـان از نـام "پــــــــدر" نـمـی شـود !   شرمشان از نام  "مــــــادر " نمی شود !  و در آغـوش هـمـسـرشـان، چـشـمـانـشـان را نـخـواهـنـد بـسـت کـه بـا رویـای دیـگـری سـر کـننـد  ♥  هـنـوز آدم هـایـی از جـنـس فـرشــتـه پیـدا مـی شـونـد ...  كـمـیـاب انـد !  امـــا هــســتنــد ...

 

هـنـوز هـسـتنـد پــــســــرانــــــے کـه بـوی مـردانــگـی مـی دهـنـد ...

در دسـتـانـشـان عـزت یـک مـرد واقـعـی لـمـس مـی شـود ...

مـی شـود بـه آنـها تـکـیـه کـرد ...!

اهـل نـامــوس بــازی نیـسـتنـد !...

مـی شـود روی حـرف و قـول هـایـشـان حـسـاب کـرد ...!


هـنـوز هـم هـسـتنـد دخــــتـــــرانــــــے کـه تـنـشـان بـوی مـحـبـت خـالـص مـی دهـد !

بـکـر و نـابـنـد ... 

احـسـاسـاتـشـان
 دسـت نـخـورده اسـت، لـمـس نـشـده انـد، تـحـقـیـر نـشـده انـد ... 

آری، هـنـوز هـم هـسـتنـد ! 

نـادرنـد ! کـمـیـاب انـد ! پـاک انـد ! 

روزی کـه قـرار مـی شـود کـنـار گـوش کـودکـشان  لالایـی بـخـواننـد 

شـرمـشـان از نـام "پــــــــدر" نـمـی شـود ! 

شرمشان از نام  "مــــــادر " نمی شود !

و در آغـوش
 هـمـسـرشـان، چـشـمـانـشـان را نـخـواهـنـد بـسـت کـه بـا رویـای دیـگـری سـر کـننـد



هـنـوز آدم هـایـی از جـنـس فـرشــتـه پیـدا مـی شـونـد ...

كـمـیـاب انـد !

امـــا هــســتنــد ...

 

:: موضوعات مرتبط: عکس ها، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕

:: موضوعات مرتبط: عکس ها، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
عجب صبری خدادارد...!

عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
همان يک لحظه اول ، که اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهان را با همه زيبايي و زشتي ، برروي يکدگر ، ويرانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
که در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پيمانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
که ميديدم يکي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين، زمين و آسمان را واژگون مستانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
نه طاعت ميپذيرفتم ،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز کرده ،پاره پاره در کف زاهد نمايان ،سبحه ی صد دانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
براي خاطر تنها يکي مجنون صحرا گرد بي سامان ،هزاران ليلي ناز آفرين را کو به کو ،آواره و ديوانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اکر من جاي او بودم
بگِرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
بعرش کبريايي ، با همه صبر خدايي ،تا که ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يک ناروا گرديده خواري ميفروشد ،گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم
که ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم کش ،بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فکري ، در اين دنياي پر افسانه ميکردم .

 عجب صبري خدا دارد !
چرا من جاي او باشم ؟!
همين بهتر که او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتکاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ،يکنفس کي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميکردم ؟!

 

عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد!

 

:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕

گاهی معجزه بزرگ از یک نقطه بسیارکوچک متولدمیشود.دستانت رابه دستهای مطمن خدابسپار وهیچ نگو.....! ازظاهرمخالف امورنرنج وکینه کسی رابه دل نگیر.ثابت قدم واستوارباتکیه برمحبت وعشق الهی هرچه هراس است ازدل پاک کن.....

:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
زندگی....!

شکسپیرمیگوید:من همیشه خوشحالم.میدانیدچرا؟؟؟برای اینکه ازهیچکس برای چیزی انتظاری ندارم.

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند.زندگی کوتاه است.پس به زندگیت عشق بورز.خوشحال باش ولبخندبزن.فقط برای خودت زندگی کن و...قبل ازاینکه صحبت کنی گوش کن.قبل ازاینکه بنویسی فکرکن.قبل ازاینکه خرج کنی درامدداشته باش.قبل ازاینکه دعاکنی ببخش.قبل ازاینکه صدمه بزنی احساس کن.قبل ازتنفرعشق بورز.زندگی کن ولذت ببر....این است زندگی.

:: موضوعات مرتبط: عکس ها، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕

در ازادی هزار ارزو داریم امادراسارت فقط ارزویمان ازادیست...!پس خدای من کمکم کن تا ازادیم را اسیر ارزوها نکنم.

:: موضوعات مرتبط: ، ،
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕