دو شنبه 22 آبان 1391 |
هرصبح آغازی دیگراست،این دنیای من است.برآنم که ازلحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم.
|
..........
این دیوانگیست
که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم
که همه رویاهای خود را تنها بخاطر اینکه
یکی از آنها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم این دیوانگیست ...
براي بهترين دوستانم ...
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
به یک زن هم هرگز نگو که چاق شده است. او هم خودش می داند.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای درست قضاوت نکن.
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
نمیدانم نویسنده این سطور چه کسی میباشد. اما متن زیبایی است.
دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسهایست. هول هولکی و دم دستی. این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند. اما خستگیات را رفع نمیکنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمیکند. خاطره نمیشود. فقط از سر اجبار میخوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی.
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستیها جان میدهد برای مهمانبازی برای تعریف کردن لطیفههای خندهدار. برای فرستادن اس ام اسهای صد تا یک غاز. برای خاطرههای دمِ دستی. اولش هم حس خوبی به تو میدهند. این چای زود دم خارجی را میریزی در فنجان بزرگ. مینشینی با شکلات فندقی میخوری و فکر میکنی خوشحالترین آدم روی زمینی. فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت میشود رنگ قیر. یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ میدهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای.
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی. باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته، جرعه جرعه بنوشیاش و زندگی کنی
اگر یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباببازی دیگهای برایش بادکنک میخرم
بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین بروند، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهمتر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید آنقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده
|
|