شنبه 21 بهمن 1391 |
مشت می کوبم بردر...
پنجه می سایم برپنجره ها،
من دچارخفقانم خفقــان
من به تنگ امده ام ازهمه چیز
بگذاریدهواری بزنم
آی...باشماهستم.
نویسنده : ►╫KHADEM╫♥●•٠·˙◕‿◕
|
هرصبح آغازی دیگراست،این دنیای من است.برآنم که ازلحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم.
|
..........
مشت می کوبم بردر... پنجه می سایم برپنجره ها، من دچارخفقانم خفقــان
من به تنگ امده ام ازهمه چیز بگذاریدهواری بزنم آی...باشماهستم.
باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی ! باید درک کنی که هر کس مشکلات خودشو داره !!
سه پند لقمان به پسرش امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
خدایا...
پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم...
استعداد الکس به اثبات رسید. رستورانی که در آن ظرف می شست یک سال بعد از اینکه از آنجا استعفا داد، بسته شد. مدرسه ای راکه در آن تدریس می کرد
گر ماه بودم , به هر جا که بودم ,
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی...
به پیش روی من , تا چشم یاری می کند , دریاست ! چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست ! درین ساحل که من افتاده ام خاموش . غمم دریا , دلم تنهاست .
|
|